بانوان نقش تاثیرگذاری در شکل گیری تفکر سیاسی خانواده دارند تاکید شهید جمهور بر مساله تعهد به خانواده و عدالت جنسیتی حضور زنان در انتخابات از پیش نیاز‌های توسعه یافتگی سیاسی است عرصه انتخابات هم حق و هم تکلیف بر زنان است بررسی مشارکت سیاسی زنان | مسائل زنان ایرانی متفاوت با سایر کشورهاست چگونه حضانت فرزند از پدر گرفته می‌شود؟ «روشنگری» مهم‌ترین نقش زنان در جامعه است دخالت در سیاست و مقدرات اساسی کشور حق و تکلیف زنان است عنبر بسای و عود بسوزان و گل بریز* از کدام بانوان ورزشکار خراسانی در نخستین دوره اعطای نشان «کاوه»، تقدیر شد؟ میهن مثل مادر است آیا روتین‌های پوستی معجزه می‌کنند؟ تحقق الگوی سوم زن مسلمان، مطالبه جدی جامعه زنان از رئیس‌جمهور آینده است جشن مادر دختری «غدیر، عید هم عهدی» در حرم مطهر رضوی برگزار شد اسرار قهوه برای زیبایی پوست اختصاص ۲ فصل از سند تحول کشور به زنان و خانواده روایتی از حال و هوای ۵۰ زوج بوشهری که ماهشان را در حرم امام رضا (ع) عسل کردند علامه‌ها عاشق‌ترند حقیقت فراموش‌شده‌ای به نام «زنان پشتیبان در جنگ» دو چالش مهم دختران مجرد دهه‌های ۵۰ و ۶۰ چیست؟ نظرات چند بانوی نویسنده درباره رمان دینی «اردو در قبرستان ژغاره» | ژانر وحشت و معمایی این کتاب باعث جذب مخاطب شده است
سرخط خبرها
روایت زیارت | من دلم برای امام رضا تنگ شده

روایت زیارت | من دلم برای امام رضا تنگ شده

  • کد خبر: ۲۲۳۰۸۰
  • ۰۱ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۲۳:۵۸
فاطمه دل توی دلش نیست که به قولی که به بچه‌هایش داده عمل کند. همانطور که استکان‌ها را توی سینی می‌گذارد تقویم را نگاهی می‌کند تا از دو روز مرخصی عید فطر بهترین استفاده را ببرد و به قولش هم عمل کرده باشد...

به گزارش شهرآرانیوز، همه چیز از آنجایی شروع شد که مامان فاطمه به شوهرش گفته بود عید که شد به خاطر تولد پسرمان و تعطیلات نوروزی چند روزی مرخصی بگیریم و بیاییم مشهد، اما مدیر همسرش اجازه نداد و گفته بود هفت روز اول سال خیلی سرشان شلوغ است و باید بمانی و ماندنشان در شیراز تا عید فطر هم طول کشید. علی اکبر هر از گاهی سراغ قولی که مامان فاطمه و بابا بهش دادند را می‌گیرد.

فاطمه دل توی دلش نیست که به قولی که به بچه‌هایش داده عمل کند. همانطور که استکان‌ها را توی سینی می‌گذارد تقویم را نگاهی می‌کند تا از دو روز مرخصی عید فطر بهترین استفاده را ببرد و به قولش هم عمل کرده باشد. با سینی چای به سمت‌هال می‌رود. بابا کنار علی اکبر و فاطمه زهرای ۵ ساله نشسته است. فاطمه حسنی هم کمی‌دورتر دارد با عروسک‌هایش بازی می‌کند.

سینی را روی میز می‌گذارد و بی مقدمه می‌گوید: می‌گم! تا قم که راهی نیست، اونجا هم گمونم شهر آبی مثل موج‌های آبی مشهد داره و میشه بچه‌ها رو برد اونجا.

همسرش نگاهی به فاطمه می‌کند و جواب می‌دهد: بذار یه نگاهی بندازم! گوشی‌اش را ورانداز می‌کند و لبخندی به گوشه لبش می‌نشیند. «بعلللله! قم هم یه سرزمین موج‌های آبی داره.»

علی اکبر که هشت سال بیشتر ندارد می‌پرد وسط حرفشان. «مامان! مگه من واسه موج‌های آبی انقده اصرار می‌کنم بریم مشهد؛ من دلم واسه خود امام رضا تنگ شده.»

مامان فاطمه از جمله پسرش قند توی دلش آب می‌شود و توی دلش خدا را شکر می‌کند. لبخند روی لب هر سه نفر می‌نشیند. بیمارستان با ۱۰ روز مرخصی فاطمه موافقت می‌کند. بابا هم که کارش سبک‌تر شده مرخصی می‌گیرد و ۵ نفری راهی مشهد می‌شوند.

پ.نوشت: عکس تزئینی است

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.